ما مردم عاشق هنر و هنرمند هستیم. به محض اینکه هنرمند محبوبمان را جایی پیدا میکنیم خود را به هر دری میزنیم تا بتوانیم با هنرمند محبوبمان عکسی به یادگار بگیریم. عکس زیر نمونه ای از این عکس هاست که یکی از ما سبزها به نام شهید مصطفی غنیان با هنرمند محبوبش پرویز پرستویی انداخته است:
اما ادب آداب دارد!
هنرمندی که برود مدح و ستایش قاتلین طرفدارانش را کند آیا او یک هنرمند است!
البته که هست. او هنرمند چاپلوسی است!
مثل اینها:
این افراد باید بدانند که بدون به به و چه چه مردم هیچند. افراد به اصطلاح هنرمندی که در این تصویر هستند قرار بود با هنرشان در خدمت مردم باشند. قرار بود با مردم بخندند، با مردم بگریند، نه اینکه با افرادی دست بدهند که خون نداها و سهراب ها و مصطفی ها از دستان پر نفرت آنها جاری شد. آنچه دیده شد، یکسره چوب حراج زدن به شرافت و هنر بود و آنهم بسیار ارزان...
ما هنرمندان را برای این میخواستیم که به افتخار هنرشان با آنها عکس یادگاری بیاندازیم نه آنکه آنان با قاتلین ما عکس یادگاری اندازند! البته درود و هزاران درود بر هنرمندان واقعی که شرف و شکم خود را به حاکم ظالم خودشیفته نفروختند.
آری نفرین ابدی ایرانیان بر ستایشگران ضحاک که نام هنرمند بر خود می گذارند!
هنرمند واقعی آنکسیست که تا آخر در قاب عکس طرفدارانش می ایستد، نه آنکس که بوسه بر شانه قاتل طرفدارانش زند و نیشش را تا بناگوش برای قاتل ملت باز کند و لبخند بزند!
باز هم در وصف ناجوانمردی این به اصطلاح هنرمندان خواهم نوشت.
هنرمندی که برود مدح و ستایش قاتلین طرفدارانش را کند آیا او یک هنرمند است!
البته که هست. او هنرمند چاپلوسی است!
مثل اینها:
این افراد باید بدانند که بدون به به و چه چه مردم هیچند. افراد به اصطلاح هنرمندی که در این تصویر هستند قرار بود با هنرشان در خدمت مردم باشند. قرار بود با مردم بخندند، با مردم بگریند، نه اینکه با افرادی دست بدهند که خون نداها و سهراب ها و مصطفی ها از دستان پر نفرت آنها جاری شد. آنچه دیده شد، یکسره چوب حراج زدن به شرافت و هنر بود و آنهم بسیار ارزان...
ما هنرمندان را برای این میخواستیم که به افتخار هنرشان با آنها عکس یادگاری بیاندازیم نه آنکه آنان با قاتلین ما عکس یادگاری اندازند! البته درود و هزاران درود بر هنرمندان واقعی که شرف و شکم خود را به حاکم ظالم خودشیفته نفروختند.
آری نفرین ابدی ایرانیان بر ستایشگران ضحاک که نام هنرمند بر خود می گذارند!
هنرمند واقعی آنکسیست که تا آخر در قاب عکس طرفدارانش می ایستد، نه آنکس که بوسه بر شانه قاتل طرفدارانش زند و نیشش را تا بناگوش برای قاتل ملت باز کند و لبخند بزند!
باز هم در وصف ناجوانمردی این به اصطلاح هنرمندان خواهم نوشت.
شهيد "مصطفي غنيان"
شهید مصطفی غنیان دانشجوی 26 ساله مقطع كارشناسی ارشد مهندسی معماری بود که در شب 27 خرداد، اولین چهارشنبه پس از انتخابات، در حال الله اکبر گفتن بر روی پشت بام ساختمانی 8 طبقه در محله سعادتآباد تهران، به ضرب گلوله تک تیراندازهای مستقر در ساختمان های اطراف به شهادت رسید.
با این وجود با دسیسه چینی برخی، نام شهید غنیان، در میان اسامی كوی دانشگاه تهران و آن هم در میان اسامی کشتهشدگان بسیجی منتشر شده بود که پس از پیگیریهای بعدی این موضوع تکذیب شد. خبرنامه امیرکبیر، جزئیات این ماجرا را این گونه توضیح میدهد:
با این وجود با دسیسه چینی برخی، نام شهید غنیان، در میان اسامی كوی دانشگاه تهران و آن هم در میان اسامی کشتهشدگان بسیجی منتشر شده بود که پس از پیگیریهای بعدی این موضوع تکذیب شد. خبرنامه امیرکبیر، جزئیات این ماجرا را این گونه توضیح میدهد:
در شب شهادت شهید غنیان، حاج محمد تقی غنیان پدر شهید مصطفی غنیان که از چهره های سرشناس انقلابی مشهد و دوران قبل از انقلاب است از سفر آلمان به ایران برمیگردد و از فرودگاه به منزل دانشجویی فرزندش، میرود.
به گفته یكی از اعضای خانواده، شهید غنیان ضمن پذیرایی از پدرش با چای و هندوانه به پدرش میگوید: «ما این شب ها بالای پشت بام الله اكبر میگوییم، تا شما هندوانه تان را بخورید و استراحت كنید من بالای پشت بام میروم و امشب زودتر برمیگردم.» از پدر شهید غنیان نقل شده كه: «پس از مدت كوتاهی متوجه سرو صدای زیاد در ساختمان شدم و ناگهان در منزل به شدت كوبیده شد. در را كه باز كردم یكی از همسایه گفت مصطفی روی پشت بام با شما كار دارد، بیایید بالا»
پدر شهید غنیان هنگامی كه به پشت بام ساختمان هشت طبقه میرسد به وی میگویند كه به علت تیراندازی باید سینه خیز روی بام برود و در این هنگام پدر شهید غنیان پیكر نیمهجان فرزندش را در حالی كه یك گلوله شقیقهاش را سوراخ كرده مییابد و آن را در آغوش میگیرد که مصطفی پس از دقایقی در آغوش پدر به شهادت میرسد. به گزارش خبرنامه امیرکبیر خانواده این شهید پس از تحویل جسد به پزشكی قانونی و تنظیم شكایت از قاتلان وی با دادن تعهد مبنی بر عدم برگزاری مراسم ختم و یادبود و با وساطت دفتر آیت الله واعظ طبسی كه از دوستان قدیمی پدر شهید غنیان است، موفق به دریافت جنازه فرزند شهیدشان پس از چند روز میشوند.
پدر شهید غنیان در مراسم ترحیم فرزند شهیدش در مسجد قبای شهر مشهد اینچنین میگوید: «... فرزندم این لیاقت را داشت که در راه اسلام و قرآن و در راه حفظ استقلال این کشور و در راه آزادی ملت مسلمان و عزیز ایران تنها سرمایهاش را که جانش بود غریبانه نثار کند.»
به گفته یكی از اعضای خانواده، شهید غنیان ضمن پذیرایی از پدرش با چای و هندوانه به پدرش میگوید: «ما این شب ها بالای پشت بام الله اكبر میگوییم، تا شما هندوانه تان را بخورید و استراحت كنید من بالای پشت بام میروم و امشب زودتر برمیگردم.» از پدر شهید غنیان نقل شده كه: «پس از مدت كوتاهی متوجه سرو صدای زیاد در ساختمان شدم و ناگهان در منزل به شدت كوبیده شد. در را كه باز كردم یكی از همسایه گفت مصطفی روی پشت بام با شما كار دارد، بیایید بالا»
پدر شهید غنیان هنگامی كه به پشت بام ساختمان هشت طبقه میرسد به وی میگویند كه به علت تیراندازی باید سینه خیز روی بام برود و در این هنگام پدر شهید غنیان پیكر نیمهجان فرزندش را در حالی كه یك گلوله شقیقهاش را سوراخ كرده مییابد و آن را در آغوش میگیرد که مصطفی پس از دقایقی در آغوش پدر به شهادت میرسد. به گزارش خبرنامه امیرکبیر خانواده این شهید پس از تحویل جسد به پزشكی قانونی و تنظیم شكایت از قاتلان وی با دادن تعهد مبنی بر عدم برگزاری مراسم ختم و یادبود و با وساطت دفتر آیت الله واعظ طبسی كه از دوستان قدیمی پدر شهید غنیان است، موفق به دریافت جنازه فرزند شهیدشان پس از چند روز میشوند.
پدر شهید غنیان در مراسم ترحیم فرزند شهیدش در مسجد قبای شهر مشهد اینچنین میگوید: «... فرزندم این لیاقت را داشت که در راه اسلام و قرآن و در راه حفظ استقلال این کشور و در راه آزادی ملت مسلمان و عزیز ایران تنها سرمایهاش را که جانش بود غریبانه نثار کند.»
۲ نظر:
سلام
دوست عزيز
اميدوارم در راه آزادي ايران از چنگ اهريمن هر روز تواناتر بشيم تا رسيدن به هدف نهايي
دوست گرامي من شما رو در چند جاي وبلاگم لينك كردم با افتخار تمام
شما هم اگه ميشه منو لينك كنيد
البته من عضو بالاترين هم هستم و خواننده ي هميشگي مطالب ارساليتون
اگه خواستيد منو با آينده سبز لينك كنيد
پاينده ايران
به نظرم باید حساب داریوش کاردان را از این افراد جدا کنیم. اتفاقا کار جالبی انجام داده بود که با لباس سبز رفته بود اونجا.
ارسال یک نظر