۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

احمدی نژادیسم وجود خودمان

در سال‌های اول ریاست جمهوری احمدی‌نژاد همه حرف‌های او برایم آشنا بود و مرا به یاد دوران کودکی در یکی از محلات پائین شهر می‌انداخت. این احمدی نژادیسم وجود خودمان است که ما را شکست می‌دهد. ما باید با این بخش از وجود خودمان تعیین تکلیف کنیم.
لینکی در بالاترین راجع به احمدی‌نژاد دیدم که به صرافت نوشتن در این مورد افتادم. هرچند که بنا به دلایلی نمی‌خواستم در این باره چیزی بگویم.
من احمدی‌نژاد را خوب می‌شناسم. چون او در دوران کودکی من وجود داشت، وقتی که در یکی از محلات پائین شهر تهران دوران کودکی را می‌گذراندم، احمدی‌نژاد در همه جا بود، در تکیه‌هائی که برای محرم برپا می‌شد، بیشتر از همه جا بود. تمام انچه که افراد مذهبی ،تبلیغش می‌کردند و یا ترویجش می‌کردند، همین احمدی‌نژاد بود.
ان مثلا زرنگی‌های یک ایرانی که از کلک زدن به خارجی ها لذت می‌برد. «ایرانیه بجای پول، توی تلفن یک تیکه یخ انداخت» ما چقدر احساس زرنگی می‌کردیم که یک ایرانی بیشعور و حقه باز به خارجی ها کلک زده. دروغ گوئی‌های احمدی نژاد را هم خوب می‌شناسم، اسلام پر است از این نوع دروغ گوئی‌هائی که باعث سربلندی هم می‌شود. همه انچه که احمدی نژاد می‌کند و می‌گوید، آشناست. احمدی نژادیسم در بین افراد مذهبی ایرانی بسیار رایج است، احمدی نژادیسم بخشی از وجود ماست.
آن بخش عقب مانده و تحقیر شده که می‌کوشد تا دروغ گوئی به خود شجاعت برخورد بدهد. شجاعت کاذب برای زندگی کردن و تحمل سال‌ها تحقیر وعقب ماندگی. یک نوع درمان کاذب.
به همین دلیل باید چنین اتفاقی می‌افتاد، تا ما خود را ببینیم، تا با واقعیت زشت وجود خودمان روبرو شویم. ما همه به نوعی احمدی‌نژادیسم مبتلا هستیم. مانند افراد حاشیه نشین که از همه دنیا نفرت دارند و دیگران را عامل بدبختی‌های خود می‌دانند.
سال‌ها تئوری دادن در باره اینکه همه کارها زیر سر انگلیس است، بهترین نشانه تحقیر شدگی ملتی است که نتوانسته به انچه که می‌خواهد برسد، گرایش دوباره به تصوف و.... همه اینها دلیل ترس از خویشتن است، ما نمی‌خواهیم احمدی نژاد درون خود را ببینیم. ترجیح می‌دهیم که بگوئیم همه شکست‌ها به گردن کسانی دیگر است. تا خود را تبرئه کرده امیدوار به ادامه زندگی شویم.
برای اولین بار نسل قبلی که انقلاب ۵۷ را بوجود اورد از خود انتقاد کرد وپوزش خواست، و این نشان می‌دهد که نسل گذشته بسیار شرافتمند و درست کار است. هرچند که انقلاب ۵۷ متعلق به طبقه محروم جامعه بود و این طبقه که در واقع همان احمدی‌نژاد ها هستند، نه دانشی دارند و نه دانش را قبول دارند. در بچگی ما از شنیدن اینکه یک نفر ادم عادی توانست مسئله بزرگی را حل کند که دانشمندان نتوانستند، بسیار خوشحال می‌شدیم، اما این تبلیغ توحش بود، نه دانش و در ادامه همان راهی بود که می‌گفت علم بهتر است یا ثروت که در واقع فقط عقب ماندگی شدید روشنفکران ان زمان را نشان می‌داد که هرگز علم را نشناختند و تعریف‌شان از علم همان شنگول و منگول یعنی الهیات بود و نه دانش عقلی مدرن. و با بهره‌گیری از تصوف به رد دانش و زندگی مرفه می‌پرداخت که هنوز هم وجود دارد.
امروز کسانی می‌گویند که آنها که در انقلاب شرکت نداشتند چنین وچنان ولی در واقع انقلاب متعلق به همان بی‌نوایان شهری بود به همان حلبی‌آبادها و همان روستائیان تازه به شهر امده که فرهنگ شهری آن زمان را بر نمی‌تافتند و نتوانستند با آن کنار آیند.
هرچه که در این سی سال اتفاق افتاد نشان از گروهی از مردم دارد که بدبخت ترین افراد جامعه و عقب مانده ترین افراد بودند. بله انقلاب ۵۷ انقلاب پا برهنه ها بود و نه انقلاب طبق متوسط.
در سال‌های اول ریاست جمهوری، احمدی نژاد هرچه می‌گفت برایم آشنا بود، مرا به یاد دوران کودکی وان محله پائین شهر می‌انداخت. درست همان حرف‌ها و همان کارها، احمدی‌نژاد در وجود همه ما هست و آن بخش وحشی و ضد علم و فقر گرای وجود خود ماست، در واقع ما باید با ان بخش از وجودمان که پر از توحش است تعیین تکلیف کنیم.
ما باید با ان بخش از وجودمان که به دروغ دنیائی برای خود می‌سازد تا تمام تحقیرها را بپوشاند برخورد کنیم، ما باید با عقده هایمان برخورد کنیم و با واقعیت خودمان روبرو شویم.
ما باید خود را تصفیه کنیم، در همه زمینه‌ها در همه عرصه‌ها، باید چشمان را بشوئیم و نوعی بهتر نگاه کنیم. باید مدرن شویم واز دروغ و تزویر و ریا کاری دست بر داریم.
این کار بسیار سختی است، اما ما چاره‌ای نداریم، باید خودمان را نقد کنیم، در حالی که هزاران فریاد بر خواهد آمد این که نگو، آن که نپرس.
برای اولین بار جامعه‌ای با بخش زشت و عقب مانده وجود خودش باید برخورد کند، جامعه‌ای که در گذشته ضعف‌های بسیار داشت ولی بخاطر بلند پروازی‌هایش خودش به شکست خودش کمک می‌کرد، ما باید حد خودمان را درست ارزیابی کنیم و جایگاهمان را بدرستی دریابیم، در حالی که هنوز هم می‌گوئیم که ایران چنین وچنان است و ایرانی با هوش است، در حالی که ضریب هوشی ایرانی پائین‌تر از حد متوسط جهانی است.
آیا می‌توانیم با واقعیت خود روبرو شویم و یا باز هم شکست خواهیم خورد و باز هم به ساختن احمدی‌نژادها می‌پردازیم. ما از خودمان شکست می‌خوریم و نه از دیگران.
بعضی اتفاقات هم به این فریب کاری دامن زد مانند کودتای ۳۲ که مصدق را سرنگون کرد، اما آیا به راستی مصدق با کودتا سرنگون شد و یا با عدم همراهی مردم، چرا مصدق نتوانست مردم را با خود همراه کند و یا نخواست، در دوران ریاست جمهوری خاتمی هم این اتفاق افتاد و آنها نتوانستند به نوعی کار کنند که مردم را نسبت به خود راضی نگه دارند و بهمین دلیل هم احمدی نژاد پیروز شد، در واقع احمدی‌نژاد محصول اصلاحات است، اصلاح‌طلبان آنچنان به خودی و غیر خودی بودن عادت کرده بودند که نفهمیدند که اگر مردم را از دست بدهند دیگر هیچ چیز نخواهند داشت، و مردم را از دست دادند، اما آیا امروز این مساله را می‌فهمند، واقعیت‌ها نشان می‌دهد که هنوز نفهمیده‌اند، بلکه این بار، این مردم هستند که اصلاح طلبان را به دنبال خود می‌کشند.
هنوز تا زدودن احمدی نژادیسم راهی طولانی را باید بپیمائیم. اصلاح طلبان هم مملو از همین احمدی نژادیسم هستند. در واقع این تعیین تکلیف با همه جنبه‌های این فرهنگ عقب مانده است.

هیچ نظری موجود نیست: