تجربيات ارزشمند انقلاب 57 در ايران ميتواند در انقلاب 88 نيز مورد استفاده قرار گيرد. براي حکومت حاکم آسانترين کار پراکنده کردن تظاهرکنندگان است، آنها با تجهيزات کامل و آمادگي لازم به هدف مشخصي که روبروي آنها است حمله کرده و با توجه به بافت مردمي تظاهرکنندگان که از هر قشر و سني هستند بطور طبيعي آنها در مقابل حمله عقب نشيني ميکنند. براي اين نيروهاي مجهز و مسلح و بظاهر قدرتمند، سختترين کار حمله به هدفي است که نامعلوم باشد. توانايي آنها براي حمله به چنين هدفي صفر است.
هدف نامعلوم همان هستههاي مقاومت هستند. در انقلاب 57 نيز در هر تظاهراتي وقتي که گارد حمله ميکرد همه فرار ميکردند. اما آنچه گارد را از پا درآورد فعاليت گسترده و فراگير هستههاي مقاومت بود. هستههاي مقاومت سبب شدند که هزينه سرکوب مردم براي رژيم بسيار زياد شده و همچنين باعث پراکندگي شديد نيروهاي سرکوب و خسته شدن آنها گرديدند. هستههاي مقاوت سلسله اعصاب حکومت را هدف قرار داده و آنچنان فشاري به آنها وارد آوردند که تظاهرات و اجتماعات آرام مردمي را بناچار تحمل نموده و همين سبب گسترش و تداوم انقلاب گرديد. پس از مدتي نيروهاي گارد حتي از تظاهرات بسيار آرام و معمولي هم فاصله خود را حفظ نموده و کمتر به توده مردم نزديک شده و يا اقدام به سرکوب ميکردند. آنها از هستههاي مقاومت وحشت داشتند و ميترسيدند که افراد مقاومت در درون صفوف تظاهرکنندگان نيز باشند و بيکباره به آنها حمله کنند.
عمليات هستههاي مقاومت در سراسر ايران از سال 56 شروع و در سال 57 به اوج خود رسيد. حتي حکومت نظامي و قانون منع رفتوآمد شبانه نيز نتوانست مانع از حملات هستههاي مقاومت شود. هستههاي مقاومت از گروههاي 2 تا 5 نفرهاي تشکيل ميشد که سالها يکديگر را ميشناختند و کاملاً بيکديگر اطمينان داشتند. براي انجام عمليات مقاومت 2 نفر کافي بود ولي به هر حال به هيچ وجه تعداد آنها از 5 نفر بيشتر نمي شد زيرا احتمال لو رفتن و گير افتادن افراد بيشتر ميشد. هستههاي 3 و 4 نفره خيلي رايج بود و تعدادي نيز در هستههاي 2 يا 5 نفره فعاليت ميکردند. اين هستهها هيچ ارتباطي با يکديگر نداشته و اساساً لزومي به اينکار نبود، هدف کاملاً مشخص بود: انهدام سلسله اعصاب حکومت و مختل نمودن سيستم اقتصادي آن.
برقراري ارتباط بين هستهها خطرناک، بيمورد و زائد بود، هر هسته سعي ميکرد تا حد امکان مخفي مانده و شناسائي نشود. هستههايي که تلاش ميکردند با برقراري ارتباط با ديگر هستهها، گروه بزرگتري تشکيل داده و عمليات بزرگتري را انجام دهند خود را بيشتر در خطر ميانداختند. لزومي به کارهاي بزرگ و قهرمانبازي نبود، عملياتهاي کوچک و پراکنده هزاران هسته مقاومت، هنگامي که در کنار هم قرار ميگرفت مقياسي وسيع و خردکننده مييافت. هسته هاي مقاومت هرگز جايگزين موج تظاهرات مردمي که سرنوشت انقلاب را تعيين ميکرد نبودند بلکه درکنار و جزئي از آن بودند. توجه اين هسته ها فقط به مردم و جريان مردمي انقلاب بود و هيچگاه تسليم نظريات مبارزات مسلحانه و پيروي از گروههايي نظير مجاهدين خلق و چريکهاي فدائي نشدند و رمز موفقيت آنها نيز اين بود که بجاي خزيدن در خانه هاي تيمي و تئوري پردازي و تحليل سياسي و ترورهاي کور و بي نتيجه، در متن مردم ماندند.
شايد بهمين دليل مردمي بودن اين هسته ها بود که بعد از انقلاب اثري از آنها نماند و مطالبه و ادعايي مطرح نکردند، آنها متعلق به هيچ گروه و حزب و تشکيلاتي نبودند، آنها از جنس مردم بودند. ابتداي کار از تظاهراتها شروع شد، گارد حمله ميکرد و درد باتوم و اندوه اينکه چرا جمعيت زود فرار ميکنند حالتي از يأس و نااميدي پديد آورد، اين فکر که رژيم زورمند و بيرحم است و نهضت بجائي نخواهد رسيد بجان همه افتاده بود. جو وحشت عظيمي همه را فرا گرفته و ترس وجود همه را پر کرده بود. تعداد تظاهرکنندگان بشدت کاهش يافته و براي گارد سرکوب کردنشان راحتتر شده بود، جيره باتوم هر فرد چند برابر شده بود. در کنار جو رعب و وحشت سرکوب نظامي، اقدامات وسيع امنيتي نيز در جريان بود و هر روز تعداد بيشتري دستگير ميشدند. کمکم ديگر هوا آنقدر سنگين شده بود که نفس کشيدن دشوار و همه دچار خفقان شده بودند.
از طرفي رهبران انقلاب تاکيد بر راهپيمائي مسالمتآميز و پرهيز از خشونت داشتند، اين موضعگيري آنها طبيعي بود زيرا آنها يک جريان سياسي را رهبري ميکردند و بجز اين نميتوانستند بگويند، در غير اين صورت و در صورت دعوت به خشونت، حمايت مردمي و حمايت بينالمللي را از دست ميدادند.
جوانان به اين نتيجه رسيدند که بيسروصدا و آرام و بدون جاروجنجال هستههاي مقاومت تشکيل دهند، دو نفره، سه يا چهار نفره و حداکثر پنج نفره. تنها سلاح قابل دسترس و فوقالعاده موثر کوکتل مولوتف بود. بچهها تأثير شگرف آنرا در جريان مبارزه مردم فنلاند در سال 1939 بر عليه ارتش سرخ اشغالگر خوانده بودند ولي حتي کسي روش ساخت آنرا نميدانست. روشن بود که مردم فاقد سلاح فنلاند بر عليه ارتش اشغالگر شوروي که با تمام تجهيزات و تانک و توپ کشورشان را اشغال کرده بود فقط با اتکا به کوکتل مولوتف آنچنان خسارات سنگيني بر اشغالگران وارد نمودند که آنها را سرانجام وادار به عقبنشيني کردند.
آنموقع در سال 57 تلفن موبايل و اينترنت وجود نداشت و بسيار دشوار بود که فرمول اين کوکتل جادويي که ارتش سرخ را شکست داده بود بتوان پيدا کرد. بالاخره تلاشها بثمر رسيد و بعضي هستهها به فرمول دسترسي يافتند و بتدريج همه هستههاي مقاومت ياد گرفتند که با ترکيب بنزين و روغن موتور در بطري شيشهاي و استفاده از يک تکه پارچه بعنوان فتيله ميتوانند کوکتل مولوتف را بسازند.
دليل موفقيت کوکتل، سادگي و قدرت آن بود. فنلانديها سر شيشه را خالي ميگذاشتند، فتيله پارچهاي داخل مواد قرار ميدادند، و در آنرا با چوب پنبه يا چسب نواري ميبستند، تا محتويات آن بيرون نريزد. فتيله که آتش ميگرفت، چون سر بطري بسته بود به مواد نميرسيد، اما بعد از پرتاب بطري و شکسته شدن شيشه، فتيله مشتعل مواد پراکنده شده را آتش ميزد.
فنلانديها به زودي دانستند که با اضافه کردن شکر، مايع ظرفشويي، يونوليت يا حتي سفيده تخممرغ ميشد به کوکتل خواص دود زائي، دير سوزي يا کم پخشي داد. در انقلاب 57 بيشترين کوکتلها با فرمول بنزين و روغن موتور يا بنزين و صابون رنده شده ساخته و مورد استفاده قرار گرفتند. بعضي افراد نيز آنقدر يونوليت داخل شيشه محتوي بنزين مي ريختند تا يک مخلوط ژله اي خاکستري رنگ تشکيل شود و برخي ديگر هم بجاي يونوليت، قير يا پارافين يا روغن گريس استفاده مي کردند.
بانکها، پمپ بنزينها، ادارات دولتي و خودروهاي دولتي اهداف اوليه هستههاي مقاومت بودند. رژيم بتدريج مجبور شد نيروهاي گارد را در سطح شهر پراکنده نمايد و براي هر بانک و پمپبنزيني و اداره و ساختماني، نگهبان بگمارد. خود اين نيروهاي پراکنده و قليل در مراحل بعدي هدف قرار گرفتند.
گارد مجبور بود شبانهروز در شهر حضور داشته باشد و بتدريج آثار خستگي و عصبيت در آنها آشکار و کنترل اعصابشان را از دست دادند. تحت شرايط سخت پديدآمده تمرد و نافرماني و فرار از خدمت در نيروهاي نظامي گسترش يافت. هستههاي مقاومت در برخي از تطاهرات نيز حاضر و بهنگام حمله گارد از آنها با کوکتل پذيرايي ميکردند و پس از مدتي و در پي تلفاتي که گارد متحمل شد ديگر بسادگي حاضر نبودند بسمت تظاهرکنندگان يورش کنند، آنها دستورات را ناديده ميگرفتند و خود را کنار ميکشيدند.
بانکها که ستون مرکزي اقتصاد کشور بودند شعب زيادي را در آتش کوکتلها از دست داده و قادر بانجام وظايف خود نبودند، ادارات دولتي آتش گرفته تعطيل شده و با توجه به وابسته بودن ادارات به يکديگر، اختلال شديدي در سيستم اداري کشور بوجود آمده بود. شرکتهاي بزرگ بيمه روزانه بايد خسارات مالي انبوهي که هستههاي مقاومت بوجود آورده بودند را پرداخت نموده و با توجه به دولتي بودن بيمهها، هزينه سنگيني بر دولت وارد ميآمد.
هستههاي مقاومت ابداً از تلفن براي مکالمات خود استفاده نميکردند زيرا تلفنها شديداً تحت کنترل بود، فقط ملاقات حضوري و هيچ کس هم حق نداشت يادداشت بردارد، همه چيز بايد در مغز ثبت ميشد تا مدرکي بهمراه آنها نباشد، بهنگام عمليات بايد حتماً کفش ورزشي پوشيده و کسي حق استفاده از کفش چرمي را نداشت زيرا هنگام فرار سرعت را کم و باعث سر خوردن و زمين خوردن افراد ميگرديد. هيچ هستهاي براي برقراري تماس با هستههاي ديگر تلاش نميکرد و تحت هيچ شرايطي براي هيچکس، حتي بستگان نزديکش از فعاليتهاي خود تعريف نميکرد. در سال 57 کسي واقعاً پيشبيني نميکرد همه چيز بسرعت بپايان برسد و لذا هستههاي مقاومت خود را براي نبردي طولاني و براي ساليان دراز آماده ميکردند. ورزش و کوهنوردي جزء لاينفک برنامههاي هستههاي مقاومت بود. آنها نوک پيکان انقلاب و مدافعين مردم و اميد مردم بودند. آنها آسيبناپذير بودند، آنها به رهبر احتياج نداشتند.
آسيبناپذير بودند زيرا رژيم حتي اگر موفق بدستگيري هستهاي ميشد فقط چند نفر بدستش ميافتادند و هيچ راهي به هستههاي ديگر پيدا نميکرد. به رهبر احتياج نداشتند زيرا فقط يک هدف و وظيفه را دنبال ميکردند، خسارت زدن به اموال دولت تا سرحد امکان.
رژيم واقعاً به استيصال و درماندگي افتاده بود، هستههاي مقاومت همرنگ مردم بودند و لذا نامرئي و غير قابل کشف، هستههاي مقاومت در هر ساعتي و به هر مکاني ممکن بود حمله کنند لذا گارد نميدانست بايد کجا انتظار آنها را بکشد و از کجا محفاظت کند. هستههاي مقاومت اسلحه نداشتند تا نياز به فشنگ داشته باشند، اسلحه آنها کشفنشدني و تمام نشدني نبود، بنزين که همواره درون باک ماشين بود و شيشه خالي آبليمو هم که در هر خانهاي فراوان. هستههاي مقاومت سرعت عمل داشتند، برق آسا، پرتاب کوکتل به يک بانک يا پمپبنزين يا ساختمان يا خودري دولتي لحظهاي بيش طول نميکشيد و هنگامي که شيشه کوکتل در هوا بسمت هدف ميرفت آنها در حال دويدن و ترک صحنه بودند. هسته هاي مقاومت خوشبختانه هرگز اين اشتباه را مرتکب نشدند که بسمت مبارزه مسلحانه بروند، ورود به فاز نظامي سبب خروج مردم از صحنه مي گرديد.
رژيم شاه خودش با سرکوب تظاهرات آرام آنرا اجباراً بسمت نهضت مقاومت سوق داد و متحمل هزينه سنگيني شد. امروز هم رهبران نهضت در ايران بر روي تظاهرات آرام و مسالمتآميز تاکيد ميکنند، فکر ميکنيد حرف ديگري هم ميتوانند بزنند؟ اين بهترين موضعگيري است که آنها ميتوانند داشته باشند تا دستگير و زنداني نشوند، نهضت به آنها نياز دارد و آنها نبايد اقدامي کنند که خود را بخطر بياندازند.
اما وقتي ماشين سرکوب رژيم با وحشيگري هر چه تمامتر بحرکت درآمده است و به روي زنان و مردان ايراني سيلي ميزند و ندا و نداها را از ما ميگيرد در حقيقت بعنوان يک نيروي اشغالگر عمل ميکند که مردم را دشمن خود دانسته و در صدد نابودي آنها است. جوانان ما نميتوانند بنشينند و نظارهگر باشند که چطور نيروي اشغالگر نهضت را سرکوب و مردم را مايوس و خانهنشين ميکند. ما اجازه نميدهيم که ابتکار عمل بدست آنها باشد، هستههاي مقاومت نبرد را در سراسر خاک ايران گسترش داده و با اين حرکت خود سبب متفرق شدن قواي سرکوبگر و فرسوده شدن آنها ميگردد.
هستههاي مقاومت بلايي بر سر قاتلان ندا خواهند آورد که آنها حتي از تکان خوردن برگ درختان هم بهراسند و هر لحظه در انتظار فرود آمدن کوکتل مولوتفي در وحشت بسر برند.
آنها بتدريج خواهند فهميد که نبايد مثل سگ وحشي به مردم عزيز ما حمله کنند چرا که جانشان در آتش کوکتل مولوتفها خواهد سوخت، سپرها و لباسهاي ضد شورش آنها در مقابل کوکتل مولوتفها ذليل و بياثر است. واحدهاي موتورسوار و خودروهاي آنها از بهترين هدفهاي هستههاي مقاومت خواهد بود. بگذاريد در حالي که مردم در خانههايشان آسوده خوابيده و براي تظاهرات بعدي آماده ميشوند، گارد سرکوبگر سراسر شب را از ترس بيدار بماند که شايد بتواند جلوي حمله هستههاي مقاومت را بگيرند.
در تظاهراتهاي سال 57 که بعد از فعال شدن هستههاي مقاومت و بيخوابيهاي گارد صورت ميگرفت مردم بخوبي ميديدند که اکثر سربازان گارد در طول روز يا خواب بودند يا چرت ميزدند و خستگي وجودشان را پر کرده بود، گارد خسته و بيخواب به جمعيت تظاهرکننده حمله نميکرد و خود را کنار ميکشيد.
خامنهاي جلاد ميخواهد در دل تکتک ايرانيان چنان ترس و وحشتي بکارد که تا سالها جرات سر بلند کردن نداشته باشند، براي همين به نيروي سرکوبگرش دستور داده محکم بزنيد، فرقي بين زن و مرد و پير و جوان قائل نشويد، آنچنان بقصد کشت بزنيد که صداي شکستن استخوانهايش براي هميشه در گوش ديگران بماند. هستههاي مقاومت بسرعت شکل خواهند گرفت و انتقام اين وحشيگري را خواهند گرفت. اما فرقي که اين هستههاي مقاومت با هستههاي مقاومت سال 57 خواهند داشت دقيقاً فرقي است که نيروي سرکوبگر خامنهاي با گارد شاهنشاهي داشت.
در تاريخ بشر هميشه در همه جنگها و سرکوبها کودکان و زنان از مصونيت برخوردار بودهاند و گارد شاهنشاهي نيز با تمام بيرحمياش هرگز روي زنان و کودکان ما دست بلند نکرد، مردان را شديد ميزدند ولي به صف زنان که ميرسيدند دستشان پائين ميآمد، حداقل اينقدر شرف داشتند، اما اين خبيثان بنا بفرمان خامنهاي زنان ما را بدتر از مردانمان ميزنند و ذرهاي شرف ندارند، هستههاي مقاومت ما نيز با هستههاي مقاومت 57 بهمين نسبت فرق خواهد داشت، آتششان سوزندهتر و عملياتشان کوبندهتر خواهد بود، در مقابل دشمني که به هيچ قاعده اخلاقي پايبند نيست بايد همانند خودش عمل کرد تا سر جايش بنشيند، و بهمين دليل هرچه که متعلق به حکومت و يا مرتبط به آن و يا در مسير سيستم اقتصادي و خدماتي آن باشد هدف قرار خواهد گرفت. اشغالگران و در راس آنها خامنهاي جلاد در آتش جهنمي که به آنها هديه خواهيم کرد خواهند سوخت.
اين روزها مي گويند که ارگان امنيتي مي تواند ميکروفن تلفن همراه کسي را بدون آن که او متوجه شود، روشن کند. آيا اين کار امکان پذير است؟
محمود تجلي مهر، کارشناس مخابرات و اينترنت: بله، درست است.
اين امکان وجود دارد. دستگاه تلفن همراه اگر روشن باشد (در حالت Standby)، مي توان ميکروفن آن را از مرکز مخابرات روشن کرد و به گفتگوهاي معمولي افراد در هر کجا که هستند گوش فرا داد. فرد صاحب تلفن تنها از طريق خالي شدن باتري و يا تلاش بيش از حد دستگاه براي يافتن نزديکترين آنتن مي تواند به فعاليت غير عادي تلفن همراه خود پي ببرد. راه مقابله با آن درآوردن باتري گوشي است. بيرون آوردن سيم کارت به تنهايي مشکل را حل نمي کند چون تنها شماره تلفن (MSISDN) و IMSI نيستند که در شبکه ثبت مي شوند، بلکه شماره IMEI نيز ثبت مي شود که بر اساس آن خود دستگاه قابل شناسايي است. از اين رو تلفن بدون سيم کارت نيز، اگر روشن باشد، با شبکه ارتباط دارد و قابل رديابي و شنود است.
هدف نامعلوم همان هستههاي مقاومت هستند. در انقلاب 57 نيز در هر تظاهراتي وقتي که گارد حمله ميکرد همه فرار ميکردند. اما آنچه گارد را از پا درآورد فعاليت گسترده و فراگير هستههاي مقاومت بود. هستههاي مقاومت سبب شدند که هزينه سرکوب مردم براي رژيم بسيار زياد شده و همچنين باعث پراکندگي شديد نيروهاي سرکوب و خسته شدن آنها گرديدند. هستههاي مقاوت سلسله اعصاب حکومت را هدف قرار داده و آنچنان فشاري به آنها وارد آوردند که تظاهرات و اجتماعات آرام مردمي را بناچار تحمل نموده و همين سبب گسترش و تداوم انقلاب گرديد. پس از مدتي نيروهاي گارد حتي از تظاهرات بسيار آرام و معمولي هم فاصله خود را حفظ نموده و کمتر به توده مردم نزديک شده و يا اقدام به سرکوب ميکردند. آنها از هستههاي مقاومت وحشت داشتند و ميترسيدند که افراد مقاومت در درون صفوف تظاهرکنندگان نيز باشند و بيکباره به آنها حمله کنند.
عمليات هستههاي مقاومت در سراسر ايران از سال 56 شروع و در سال 57 به اوج خود رسيد. حتي حکومت نظامي و قانون منع رفتوآمد شبانه نيز نتوانست مانع از حملات هستههاي مقاومت شود. هستههاي مقاومت از گروههاي 2 تا 5 نفرهاي تشکيل ميشد که سالها يکديگر را ميشناختند و کاملاً بيکديگر اطمينان داشتند. براي انجام عمليات مقاومت 2 نفر کافي بود ولي به هر حال به هيچ وجه تعداد آنها از 5 نفر بيشتر نمي شد زيرا احتمال لو رفتن و گير افتادن افراد بيشتر ميشد. هستههاي 3 و 4 نفره خيلي رايج بود و تعدادي نيز در هستههاي 2 يا 5 نفره فعاليت ميکردند. اين هستهها هيچ ارتباطي با يکديگر نداشته و اساساً لزومي به اينکار نبود، هدف کاملاً مشخص بود: انهدام سلسله اعصاب حکومت و مختل نمودن سيستم اقتصادي آن.
برقراري ارتباط بين هستهها خطرناک، بيمورد و زائد بود، هر هسته سعي ميکرد تا حد امکان مخفي مانده و شناسائي نشود. هستههايي که تلاش ميکردند با برقراري ارتباط با ديگر هستهها، گروه بزرگتري تشکيل داده و عمليات بزرگتري را انجام دهند خود را بيشتر در خطر ميانداختند. لزومي به کارهاي بزرگ و قهرمانبازي نبود، عملياتهاي کوچک و پراکنده هزاران هسته مقاومت، هنگامي که در کنار هم قرار ميگرفت مقياسي وسيع و خردکننده مييافت. هسته هاي مقاومت هرگز جايگزين موج تظاهرات مردمي که سرنوشت انقلاب را تعيين ميکرد نبودند بلکه درکنار و جزئي از آن بودند. توجه اين هسته ها فقط به مردم و جريان مردمي انقلاب بود و هيچگاه تسليم نظريات مبارزات مسلحانه و پيروي از گروههايي نظير مجاهدين خلق و چريکهاي فدائي نشدند و رمز موفقيت آنها نيز اين بود که بجاي خزيدن در خانه هاي تيمي و تئوري پردازي و تحليل سياسي و ترورهاي کور و بي نتيجه، در متن مردم ماندند.
شايد بهمين دليل مردمي بودن اين هسته ها بود که بعد از انقلاب اثري از آنها نماند و مطالبه و ادعايي مطرح نکردند، آنها متعلق به هيچ گروه و حزب و تشکيلاتي نبودند، آنها از جنس مردم بودند. ابتداي کار از تظاهراتها شروع شد، گارد حمله ميکرد و درد باتوم و اندوه اينکه چرا جمعيت زود فرار ميکنند حالتي از يأس و نااميدي پديد آورد، اين فکر که رژيم زورمند و بيرحم است و نهضت بجائي نخواهد رسيد بجان همه افتاده بود. جو وحشت عظيمي همه را فرا گرفته و ترس وجود همه را پر کرده بود. تعداد تظاهرکنندگان بشدت کاهش يافته و براي گارد سرکوب کردنشان راحتتر شده بود، جيره باتوم هر فرد چند برابر شده بود. در کنار جو رعب و وحشت سرکوب نظامي، اقدامات وسيع امنيتي نيز در جريان بود و هر روز تعداد بيشتري دستگير ميشدند. کمکم ديگر هوا آنقدر سنگين شده بود که نفس کشيدن دشوار و همه دچار خفقان شده بودند.
از طرفي رهبران انقلاب تاکيد بر راهپيمائي مسالمتآميز و پرهيز از خشونت داشتند، اين موضعگيري آنها طبيعي بود زيرا آنها يک جريان سياسي را رهبري ميکردند و بجز اين نميتوانستند بگويند، در غير اين صورت و در صورت دعوت به خشونت، حمايت مردمي و حمايت بينالمللي را از دست ميدادند.
جوانان به اين نتيجه رسيدند که بيسروصدا و آرام و بدون جاروجنجال هستههاي مقاومت تشکيل دهند، دو نفره، سه يا چهار نفره و حداکثر پنج نفره. تنها سلاح قابل دسترس و فوقالعاده موثر کوکتل مولوتف بود. بچهها تأثير شگرف آنرا در جريان مبارزه مردم فنلاند در سال 1939 بر عليه ارتش سرخ اشغالگر خوانده بودند ولي حتي کسي روش ساخت آنرا نميدانست. روشن بود که مردم فاقد سلاح فنلاند بر عليه ارتش اشغالگر شوروي که با تمام تجهيزات و تانک و توپ کشورشان را اشغال کرده بود فقط با اتکا به کوکتل مولوتف آنچنان خسارات سنگيني بر اشغالگران وارد نمودند که آنها را سرانجام وادار به عقبنشيني کردند.
آنموقع در سال 57 تلفن موبايل و اينترنت وجود نداشت و بسيار دشوار بود که فرمول اين کوکتل جادويي که ارتش سرخ را شکست داده بود بتوان پيدا کرد. بالاخره تلاشها بثمر رسيد و بعضي هستهها به فرمول دسترسي يافتند و بتدريج همه هستههاي مقاومت ياد گرفتند که با ترکيب بنزين و روغن موتور در بطري شيشهاي و استفاده از يک تکه پارچه بعنوان فتيله ميتوانند کوکتل مولوتف را بسازند.
دليل موفقيت کوکتل، سادگي و قدرت آن بود. فنلانديها سر شيشه را خالي ميگذاشتند، فتيله پارچهاي داخل مواد قرار ميدادند، و در آنرا با چوب پنبه يا چسب نواري ميبستند، تا محتويات آن بيرون نريزد. فتيله که آتش ميگرفت، چون سر بطري بسته بود به مواد نميرسيد، اما بعد از پرتاب بطري و شکسته شدن شيشه، فتيله مشتعل مواد پراکنده شده را آتش ميزد.
فنلانديها به زودي دانستند که با اضافه کردن شکر، مايع ظرفشويي، يونوليت يا حتي سفيده تخممرغ ميشد به کوکتل خواص دود زائي، دير سوزي يا کم پخشي داد. در انقلاب 57 بيشترين کوکتلها با فرمول بنزين و روغن موتور يا بنزين و صابون رنده شده ساخته و مورد استفاده قرار گرفتند. بعضي افراد نيز آنقدر يونوليت داخل شيشه محتوي بنزين مي ريختند تا يک مخلوط ژله اي خاکستري رنگ تشکيل شود و برخي ديگر هم بجاي يونوليت، قير يا پارافين يا روغن گريس استفاده مي کردند.
بانکها، پمپ بنزينها، ادارات دولتي و خودروهاي دولتي اهداف اوليه هستههاي مقاومت بودند. رژيم بتدريج مجبور شد نيروهاي گارد را در سطح شهر پراکنده نمايد و براي هر بانک و پمپبنزيني و اداره و ساختماني، نگهبان بگمارد. خود اين نيروهاي پراکنده و قليل در مراحل بعدي هدف قرار گرفتند.
گارد مجبور بود شبانهروز در شهر حضور داشته باشد و بتدريج آثار خستگي و عصبيت در آنها آشکار و کنترل اعصابشان را از دست دادند. تحت شرايط سخت پديدآمده تمرد و نافرماني و فرار از خدمت در نيروهاي نظامي گسترش يافت. هستههاي مقاومت در برخي از تطاهرات نيز حاضر و بهنگام حمله گارد از آنها با کوکتل پذيرايي ميکردند و پس از مدتي و در پي تلفاتي که گارد متحمل شد ديگر بسادگي حاضر نبودند بسمت تظاهرکنندگان يورش کنند، آنها دستورات را ناديده ميگرفتند و خود را کنار ميکشيدند.
بانکها که ستون مرکزي اقتصاد کشور بودند شعب زيادي را در آتش کوکتلها از دست داده و قادر بانجام وظايف خود نبودند، ادارات دولتي آتش گرفته تعطيل شده و با توجه به وابسته بودن ادارات به يکديگر، اختلال شديدي در سيستم اداري کشور بوجود آمده بود. شرکتهاي بزرگ بيمه روزانه بايد خسارات مالي انبوهي که هستههاي مقاومت بوجود آورده بودند را پرداخت نموده و با توجه به دولتي بودن بيمهها، هزينه سنگيني بر دولت وارد ميآمد.
هستههاي مقاومت ابداً از تلفن براي مکالمات خود استفاده نميکردند زيرا تلفنها شديداً تحت کنترل بود، فقط ملاقات حضوري و هيچ کس هم حق نداشت يادداشت بردارد، همه چيز بايد در مغز ثبت ميشد تا مدرکي بهمراه آنها نباشد، بهنگام عمليات بايد حتماً کفش ورزشي پوشيده و کسي حق استفاده از کفش چرمي را نداشت زيرا هنگام فرار سرعت را کم و باعث سر خوردن و زمين خوردن افراد ميگرديد. هيچ هستهاي براي برقراري تماس با هستههاي ديگر تلاش نميکرد و تحت هيچ شرايطي براي هيچکس، حتي بستگان نزديکش از فعاليتهاي خود تعريف نميکرد. در سال 57 کسي واقعاً پيشبيني نميکرد همه چيز بسرعت بپايان برسد و لذا هستههاي مقاومت خود را براي نبردي طولاني و براي ساليان دراز آماده ميکردند. ورزش و کوهنوردي جزء لاينفک برنامههاي هستههاي مقاومت بود. آنها نوک پيکان انقلاب و مدافعين مردم و اميد مردم بودند. آنها آسيبناپذير بودند، آنها به رهبر احتياج نداشتند.
آسيبناپذير بودند زيرا رژيم حتي اگر موفق بدستگيري هستهاي ميشد فقط چند نفر بدستش ميافتادند و هيچ راهي به هستههاي ديگر پيدا نميکرد. به رهبر احتياج نداشتند زيرا فقط يک هدف و وظيفه را دنبال ميکردند، خسارت زدن به اموال دولت تا سرحد امکان.
رژيم واقعاً به استيصال و درماندگي افتاده بود، هستههاي مقاومت همرنگ مردم بودند و لذا نامرئي و غير قابل کشف، هستههاي مقاومت در هر ساعتي و به هر مکاني ممکن بود حمله کنند لذا گارد نميدانست بايد کجا انتظار آنها را بکشد و از کجا محفاظت کند. هستههاي مقاومت اسلحه نداشتند تا نياز به فشنگ داشته باشند، اسلحه آنها کشفنشدني و تمام نشدني نبود، بنزين که همواره درون باک ماشين بود و شيشه خالي آبليمو هم که در هر خانهاي فراوان. هستههاي مقاومت سرعت عمل داشتند، برق آسا، پرتاب کوکتل به يک بانک يا پمپبنزين يا ساختمان يا خودري دولتي لحظهاي بيش طول نميکشيد و هنگامي که شيشه کوکتل در هوا بسمت هدف ميرفت آنها در حال دويدن و ترک صحنه بودند. هسته هاي مقاومت خوشبختانه هرگز اين اشتباه را مرتکب نشدند که بسمت مبارزه مسلحانه بروند، ورود به فاز نظامي سبب خروج مردم از صحنه مي گرديد.
رژيم شاه خودش با سرکوب تظاهرات آرام آنرا اجباراً بسمت نهضت مقاومت سوق داد و متحمل هزينه سنگيني شد. امروز هم رهبران نهضت در ايران بر روي تظاهرات آرام و مسالمتآميز تاکيد ميکنند، فکر ميکنيد حرف ديگري هم ميتوانند بزنند؟ اين بهترين موضعگيري است که آنها ميتوانند داشته باشند تا دستگير و زنداني نشوند، نهضت به آنها نياز دارد و آنها نبايد اقدامي کنند که خود را بخطر بياندازند.
اما وقتي ماشين سرکوب رژيم با وحشيگري هر چه تمامتر بحرکت درآمده است و به روي زنان و مردان ايراني سيلي ميزند و ندا و نداها را از ما ميگيرد در حقيقت بعنوان يک نيروي اشغالگر عمل ميکند که مردم را دشمن خود دانسته و در صدد نابودي آنها است. جوانان ما نميتوانند بنشينند و نظارهگر باشند که چطور نيروي اشغالگر نهضت را سرکوب و مردم را مايوس و خانهنشين ميکند. ما اجازه نميدهيم که ابتکار عمل بدست آنها باشد، هستههاي مقاومت نبرد را در سراسر خاک ايران گسترش داده و با اين حرکت خود سبب متفرق شدن قواي سرکوبگر و فرسوده شدن آنها ميگردد.
هستههاي مقاومت بلايي بر سر قاتلان ندا خواهند آورد که آنها حتي از تکان خوردن برگ درختان هم بهراسند و هر لحظه در انتظار فرود آمدن کوکتل مولوتفي در وحشت بسر برند.
آنها بتدريج خواهند فهميد که نبايد مثل سگ وحشي به مردم عزيز ما حمله کنند چرا که جانشان در آتش کوکتل مولوتفها خواهد سوخت، سپرها و لباسهاي ضد شورش آنها در مقابل کوکتل مولوتفها ذليل و بياثر است. واحدهاي موتورسوار و خودروهاي آنها از بهترين هدفهاي هستههاي مقاومت خواهد بود. بگذاريد در حالي که مردم در خانههايشان آسوده خوابيده و براي تظاهرات بعدي آماده ميشوند، گارد سرکوبگر سراسر شب را از ترس بيدار بماند که شايد بتواند جلوي حمله هستههاي مقاومت را بگيرند.
در تظاهراتهاي سال 57 که بعد از فعال شدن هستههاي مقاومت و بيخوابيهاي گارد صورت ميگرفت مردم بخوبي ميديدند که اکثر سربازان گارد در طول روز يا خواب بودند يا چرت ميزدند و خستگي وجودشان را پر کرده بود، گارد خسته و بيخواب به جمعيت تظاهرکننده حمله نميکرد و خود را کنار ميکشيد.
خامنهاي جلاد ميخواهد در دل تکتک ايرانيان چنان ترس و وحشتي بکارد که تا سالها جرات سر بلند کردن نداشته باشند، براي همين به نيروي سرکوبگرش دستور داده محکم بزنيد، فرقي بين زن و مرد و پير و جوان قائل نشويد، آنچنان بقصد کشت بزنيد که صداي شکستن استخوانهايش براي هميشه در گوش ديگران بماند. هستههاي مقاومت بسرعت شکل خواهند گرفت و انتقام اين وحشيگري را خواهند گرفت. اما فرقي که اين هستههاي مقاومت با هستههاي مقاومت سال 57 خواهند داشت دقيقاً فرقي است که نيروي سرکوبگر خامنهاي با گارد شاهنشاهي داشت.
در تاريخ بشر هميشه در همه جنگها و سرکوبها کودکان و زنان از مصونيت برخوردار بودهاند و گارد شاهنشاهي نيز با تمام بيرحمياش هرگز روي زنان و کودکان ما دست بلند نکرد، مردان را شديد ميزدند ولي به صف زنان که ميرسيدند دستشان پائين ميآمد، حداقل اينقدر شرف داشتند، اما اين خبيثان بنا بفرمان خامنهاي زنان ما را بدتر از مردانمان ميزنند و ذرهاي شرف ندارند، هستههاي مقاومت ما نيز با هستههاي مقاومت 57 بهمين نسبت فرق خواهد داشت، آتششان سوزندهتر و عملياتشان کوبندهتر خواهد بود، در مقابل دشمني که به هيچ قاعده اخلاقي پايبند نيست بايد همانند خودش عمل کرد تا سر جايش بنشيند، و بهمين دليل هرچه که متعلق به حکومت و يا مرتبط به آن و يا در مسير سيستم اقتصادي و خدماتي آن باشد هدف قرار خواهد گرفت. اشغالگران و در راس آنها خامنهاي جلاد در آتش جهنمي که به آنها هديه خواهيم کرد خواهند سوخت.
- مراقب شنود صحبت هاي خود از طريق موبايل باشيد
اين روزها مي گويند که ارگان امنيتي مي تواند ميکروفن تلفن همراه کسي را بدون آن که او متوجه شود، روشن کند. آيا اين کار امکان پذير است؟
محمود تجلي مهر، کارشناس مخابرات و اينترنت: بله، درست است.
اين امکان وجود دارد. دستگاه تلفن همراه اگر روشن باشد (در حالت Standby)، مي توان ميکروفن آن را از مرکز مخابرات روشن کرد و به گفتگوهاي معمولي افراد در هر کجا که هستند گوش فرا داد. فرد صاحب تلفن تنها از طريق خالي شدن باتري و يا تلاش بيش از حد دستگاه براي يافتن نزديکترين آنتن مي تواند به فعاليت غير عادي تلفن همراه خود پي ببرد. راه مقابله با آن درآوردن باتري گوشي است. بيرون آوردن سيم کارت به تنهايي مشکل را حل نمي کند چون تنها شماره تلفن (MSISDN) و IMSI نيستند که در شبکه ثبت مي شوند، بلکه شماره IMEI نيز ثبت مي شود که بر اساس آن خود دستگاه قابل شناسايي است. از اين رو تلفن بدون سيم کارت نيز، اگر روشن باشد، با شبکه ارتباط دارد و قابل رديابي و شنود است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر